ای ملک بهین رکن ترا کلک وزیرست


ای ملک بهین رکن ترا کلک وزیرست

کلکی که فلک قدرت و سیاره مسیرست
کلکی که فلک قدرت و سیاره مسیرست
کلکیست که در نظم جهان خاصه ممالک
کلکیست که در نظم جهان خاصه ممالک
تا عدل و ستم هست بشیرست و نذیرست
تا عدل و ستم هست بشیرست و نذیرست
کلکی که بخواند به صریر آنچه نویسد
کلکی که بخواند به صریر آنچه نویسد
وین سهل ترین معجز آن کلک و صریرست
وین سهل ترین معجز آن کلک و صریرست
منسوج لعابش چه نسیجست کزو ملک
منسوج لعابش چه نسیجست کزو ملک
یکسر همه بر صورت فردوس و سعیرست
یکسر همه بر صورت فردوس و سعیرست
اقوال خرد بشنود و راز ببیند
اقوال خرد بشنود و راز ببیند
زین روی یقین شد که سمیعست و بصیرست
زین روی یقین شد که سمیعست و بصیرست
در رجم شیاطین ممالک چو شهابیست
در رجم شیاطین ممالک چو شهابیست
کاندر سر او مایهٔ صد چرخ اثیرست
کاندر سر او مایهٔ صد چرخ اثیرست
اشک حدثان هیات او شاخ بقم کرد
اشک حدثان هیات او شاخ بقم کرد
هرچند به رخ زردتر از برگ زریرست
هرچند به رخ زردتر از برگ زریرست
بازیست که صیدش همه مرغان دماغند
بازیست که صیدش همه مرغان دماغند
شاخیست که بارش همه مضمون ضمیرست
شاخیست که بارش همه مضمون ضمیرست
چون موج ستم اوج کند کشتی نوحست
چون موج ستم اوج کند کشتی نوحست
چون گرد بلا نشو کند ابر مطیرست
چون گرد بلا نشو کند ابر مطیرست
ابریست کزو کشت امل تازه و سبزست
ابریست کزو کشت امل تازه و سبزست
تیریست کزوکار جهان راست چو تیرست
تیریست کزوکار جهان راست چو تیرست
نی نی چو به حق درنگری شاخ نباتیست
نی نی چو به حق درنگری شاخ نباتیست
بس پیر و چو اطفال هنوزش غم شیرست
بس پیر و چو اطفال هنوزش غم شیرست
این مرتبه زان یافت که در نظم ممالک
این مرتبه زان یافت که در نظم ممالک
جایش سر انگشت گهربار وزیرست
جایش سر انگشت گهربار وزیرست
دستور خداوند خراسان که خراسان
دستور خداوند خراسان که خراسان
در نسبت یکروزه ایادیش حقیرست
در نسبت یکروزه ایادیش حقیرست
آن صدر و جلال وزرا کز وزرا هست
آن صدر و جلال وزرا کز وزرا هست
چونان که ز انجم مثلا بدر منیرست
چونان که ز انجم مثلا بدر منیرست
هم طاعت او حرز وضیع است و شریفست
هم طاعت او حرز وضیع است و شریفست
هم خدمت او حصن صغیرست و کبیرست
هم خدمت او حصن صغیرست و کبیرست
با ابر کفش حاملهٔ ابر عقیمست
با ابر کفش حاملهٔ ابر عقیمست
با بحر دلش واسطهٔ بحر غدیرست
با بحر دلش واسطهٔ بحر غدیرست
جاهش نه به اندازهٔ بالا و نشیب است
جاهش نه به اندازهٔ بالا و نشیب است
جودش نه به معیار قلیل است و کثیرست
جودش نه به معیار قلیل است و کثیرست
عفوش ز پی عذر شود عذر نیوشان
عفوش ز پی عذر شود عذر نیوشان
حلمش به گه عفو چنان عذرپذیرست
حلمش به گه عفو چنان عذرپذیرست
قهرش به دم خصم شود معرکه جویان
قهرش به دم خصم شود معرکه جویان
عزمش به گه قهر چنان گمشده گیرست
عزمش به گه قهر چنان گمشده گیرست
کو خواجه کمالی که همی لاف علی زد
کو خواجه کمالی که همی لاف علی زد
باری عمری کو به هنر صد چو مجیرست
باری عمری کو به هنر صد چو مجیرست
ای بار خدایی که ز رای تو جهان را
ای بار خدایی که ز رای تو جهان را
آن صبح برآمد که ز خورشید گزیرست
آن صبح برآمد که ز خورشید گزیرست
انگشت اشارت به کمالت نرسد زانک
انگشت اشارت به کمالت نرسد زانک
از پایهٔ او هرچه نه قدر تو قصیرست
از پایهٔ او هرچه نه قدر تو قصیرست
در ملک کمال تو همه چیز بیابند
در ملک کمال تو همه چیز بیابند
آن چیز که آن نیست ترا عیب و نظیرست
آن چیز که آن نیست ترا عیب و نظیرست
در موکب رای تو جنیبت کشیی کرد
در موکب رای تو جنیبت کشیی کرد
خورشید از آن بر حشم چرخ امیرست
خورشید از آن بر حشم چرخ امیرست
در حضرت عالیت به خدمت کمری بست
در حضرت عالیت به خدمت کمری بست
بهرام از آن والی اعمال خطیرست
بهرام از آن والی اعمال خطیرست
آنجا که نه فرمان تو، بیداد و تعدیست
آنجا که نه فرمان تو، بیداد و تعدیست
وانجا که نه انصاف تو، فریاد و نفیرست
وانجا که نه انصاف تو، فریاد و نفیرست
بر ملک فلک حکم کند دست دوامش
بر ملک فلک حکم کند دست دوامش
ملکی که درو کلک همایونت وزیرست
ملکی که درو کلک همایونت وزیرست
هرکار که گردون نه به فرمان تو سازد
هرکار که گردون نه به فرمان تو سازد
هیهات که ناساخته چون سوسن و سیرست
هیهات که ناساخته چون سوسن و سیرست
از معرکهٔ فتنه به عون تو برون شد
از معرکهٔ فتنه به عون تو برون شد
ملکی که کنون در کف او فتنه اسیرست
ملکی که کنون در کف او فتنه اسیرست
تا دی مثل او مثل موزه و گل بود
تا دی مثل او مثل موزه و گل بود
واکنون مثل او مثل موی و خمیرست
واکنون مثل او مثل موی و خمیرست
از شیر فلک روی مگردان که حوادث
از شیر فلک روی مگردان که حوادث
بر خصم تو آموخته چون یوز و پنیرست
بر خصم تو آموخته چون یوز و پنیرست
این طرفه که چون دایره ها بر سر آبند
این طرفه که چون دایره ها بر سر آبند
وان نقش به نزد همه شان نقش حریرست
وان نقش به نزد همه شان نقش حریرست
تا مجلس و دیوان فلک را همه وقتی
تا مجلس و دیوان فلک را همه وقتی
ناهید زن مطربه و تیر دبیرست
ناهید زن مطربه و تیر دبیرست
در مجلس و دیوان تو صد باد چو ایشان
در مجلس و دیوان تو صد باد چو ایشان
تا نام صریر قلم و نالهٔ زیرست
تا نام صریر قلم و نالهٔ زیرست
بیدار و جوان پیش تو هم دولت و هم بخت
بیدار و جوان پیش تو هم دولت و هم بخت
تا بخت جوان شیفتهٔ عالم پیرست
تا بخت جوان شیفتهٔ عالم پیرست